روزهای آخر بارداری
سلام فاطمه جونم، دیگه کم کم دارم روزای آخر بارداری رو سپری میکنم. اگه تاریخی که دکتر گفته باشه درست باشه 17 روز دیگه مونده که بیای تو بغل مامانی
شاید با خودت بگی این روزا مامان به چیا فکر میکنه که گاهی خیلی مضطرب میشه و من اونو حس میکنم!
این چند روزه همش به فکر زایمان هستم. آماده کردن وسایل و مدارک لازم، تمیز بودن خونه، کارهای عقب مونده سرکار ( تا آخر هفته فقط میرم سرکار) و از همه مهمتر فکر کردن به خود مقوله زایمان!!!!
شبا کم میخوابم و همش خواب زایمان و رفتن به بیمارستانو میبینم!بابایی بیچاره خیلی بهم محبت میکنه ولی نمیدونم چرا توقعم روز به روز ازش بیشتر میشه. همش میخوام به حرفام گوش بده و در مقابل هر حرف من عکس العمل هیجان انگیزی نشون بده! اگه کوچکترین بی توجهی داشته باشه سریع بغض گلومو میگیره! ولی بابایی خداییش هیچ توقعی ازم نداره.
دکتر تو آخرین سونو گفته که دخملت شرایط زایمان طبیعی رو داره و شرایط خودم موقع معاینه لگن مشخص کنندس ولی نگفته کی برم معاینه و از اضطراب اینکه نکنه روز آخر برای این کار دیر باشه همش فرکم مغشوله!
برای همین مدام تو این سایت و تو اون سایت دنبال مطلب در این مورد می گردم. دوستای نی نی سایتی و ماماجونم (ماماسایت) بهم گفتن 38 هفته که تموم شد خودت برای معاینه برو. حالا امروز دیگه از این مورد کمی خیالم راحت شده. ولی همش نگرانم تو معاینه بگن نمی تونی طبیعی زایمان کنی. آخه میگن زایمان طبیعی خیلی برای مامان و فرشته کوچولو بهتره.
چنده روزه یه تاپیک خوب تو نی نی سایت پیدا کردم که مامانا میان و از خاطرات زایمان طبیعیشون مینویسن. وقتی خاطرات رو میخونم خیلی هیجان زده میشم، گاهی احساس ترس، گاهی شعف. گاهی اشک و گاهی لبخند...
خلاصه اطلاعاتم رو از این طریق دارم میبرم بالا که وقتی میرم برای زایمان شوکه نشم
فاطمه جونم میگن زایمان خیلی درد داره ولی وقتی صدای گریه بچتو میشنوی و اونو میذارن تو بغلت همه دردات فراموشت میشه
عزیز دل مامان بیصبرانه منتظرتم و برای اولین دیدار لحظه ها رو میشمارم