فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
پیوند مقدس ما پیوند مقدس ما ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

فاطمه خانوم هدیه الهی

روزهای آخر بارداری

1393/5/4 10:56
415 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فاطمه جونم، دیگه کم کم دارم روزای آخر بارداری رو سپری میکنم. اگه تاریخی که دکتر گفته باشه درست باشه 17 روز دیگه مونده که بیای تو بغل مامانیبغل

شاید با خودت بگی این روزا مامان به چیا فکر میکنه که گاهی خیلی مضطرب میشه و من اونو حس میکنم!

این چند روزه همش به فکر زایمان هستم. آماده کردن وسایل و مدارک لازم، تمیز بودن خونه، کارهای عقب مونده سرکار ( تا آخر هفته فقط میرم سرکار) و از همه مهمتر فکر کردن به خود مقوله زایمان!!!!سوال 

شبا کم میخوابم و همش خواب زایمان و رفتن به بیمارستانو میبینم!بابایی بیچاره خیلی بهم محبت میکنه ولی نمیدونم چرا توقعم روز به روز ازش بیشتر میشه. همش میخوام به حرفام گوش بده و در مقابل هر حرف من عکس العمل هیجان انگیزی نشون بده! اگه کوچکترین بی توجهی داشته باشه سریع بغض گلومو میگیره! ولی بابایی خداییش هیچ توقعی ازم نداره.

دکتر تو آخرین سونو گفته که دخملت شرایط زایمان طبیعی رو داره و شرایط خودم موقع معاینه لگن مشخص کنندس ولی نگفته کی برم معاینهغمگین و از اضطراب اینکه نکنه روز آخر برای این کار دیر باشه همش فرکم مغشوله!

برای همین مدام تو این سایت و تو اون سایت دنبال مطلب در این مورد می گردم. دوستای نی نی سایتی و ماماجونم (ماماسایت) بهم گفتن 38 هفته که تموم شد خودت برای معاینه برو. حالا امروز دیگه از این مورد کمی خیالم راحت شده. ولی همش نگرانم تو معاینه بگن نمی تونی طبیعی زایمان کنی. آخه میگن زایمان طبیعی خیلی برای مامان و فرشته کوچولو بهتره.

چنده روزه یه تاپیک خوب تو نی نی سایت پیدا کردم که مامانا میان و از خاطرات زایمان طبیعیشون مینویسن. وقتی خاطرات رو میخونم خیلی هیجان زده میشم، گاهی احساس ترس، گاهی شعف. گاهی اشک و گاهی لبخند...

خلاصه اطلاعاتم رو از این طریق دارم میبرم بالا که وقتی میرم برای زایمان شوکه نشمتعجب

فاطمه جونم میگن زایمان خیلی درد داره ولی وقتی صدای گریه بچتو میشنوی و اونو میذارن تو بغلت همه دردات فراموشت میشهبغل بوس

عزیز دل مامان بیصبرانه منتظرتم و برای اولین دیدار لحظه ها رو میشمارممحبتمحبتمحبت

 

 

پسندها (3)

نظرات (3)

گهواره
4 مرداد 93 13:09
ان شاالله به سلامتی و مبارکی بارتون البته به صورت طبیعی!زمین میذارین. من که زایمان طبیعی حسرت شد برام!
مامی فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون عزیزم انشاا.. دعا کن برام
مامان اعظم
4 مرداد 93 15:37
عززیزم امیدوارم نی نی گلتون فاطمه خانوم زود زود صحیح و سالم بیاد بغلتون
مامی فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون گلم التماس دعا
مامان افسانه
4 مرداد 93 19:19
سلام فاطمه جونم ان شاالله به سلامتی این روزها ههم میگذره حسابی حالتو درک میکنم منم 1ماه اخر دایما بیدار بودم نمی تونستم بخوابم از شب تا صبح هم فقط نی نی سایت بودم فقط به فرشته کوچولوت فکر کن به لحظه دیدنش همین دوست خوبم روزی بیاد که عکس نازمونو بذاری تا همه ببینن چه نفسی تو شیمکت بودههههههههههه
مامی فاطمه خانوم
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که دلگرمیم دادی. انشاالله. حتما عکساشو میذارم