ماه مبارک رمضان و لیالی قدر
امسال ماه رمضون برام رنگ و بوی خاصی داره. از یه طرف روزه نمی تونم بگیرم و این کمی عذاب وجدان و حسرت رو تو دلم میذاره و از طرفی خوشحالم که آخرین روزهایی که دختر گلم در درونم پرورش پیدا میکنه مصادف شده با این روزها و شب های عزیز؛ این روزها فرصتی شده تا به خودم بیام و اگه خدا قبول کنه کمی بهتر از ماه های قبل و با ذوق بیشتر با قرآن انس بگیرم. دیشب شب بیست و سوم بود و یکی از محتمل ترین شب هایی که شب قدره. فاطمه جونم دیشب بابایی پیش ما نبود و من تنها خونه عزیز جون قرآن به سر گذاشتم (آخه به خاطر کمر درد نمیتونستم برم مراسم) و کلی برای همه و خانواده سه نفرمون دعا کردم.
فرشته کوچولوی من امسال اولین سالیه که شبهای قدر رو درک کرده از خدا خواستم که بهترین سرنوشت رو تو اولین سال زندگی برای میوه زندگیمون رقم بزنه و رحمت خودش رو با ورود دختر گلم بیشتر به ما عطا کنه. مطمئنم که همین طور خواهدبود چون ورود فاطمه خانوم به زندگیمون مصادف با ماه محرم بود (آبان 92)، ایام فاطمیه میانه دوره جنینی و انتهای دوره جنینی ماه مبارک رمضان که من این رو به فال نیک میگیرم.
امیدوارم من و بابایی، پدر و مادر خوبی برات باشیم و خدا تو تربیت تو بهمون کمک کنه و انشاالله تو دختر گلم هم فرزند صالحی برای ما باشی