فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
پیوند مقدس ما پیوند مقدس ما ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

فاطمه خانوم هدیه الهی

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین


1-  رسول خدا (ص):خیر اولادکم البنات

بهترین فرزندان شما دختران هستند .
بحار الانوار ، ج 104 ، ص 91


2-رسول خدا (ص): نعم الولد البنات المخدرات من کانت عنده واحده جعلها الله سترا من النار و من کانت عنده اثنتان ادخله الله بها الجنه ؛

دختران پوشیده و محجبه خوب فرزندانی هستند . هر کس یکی از این دختران را داشته باشد خداوند آن دختر را برای او پوشش و حجابی از آتش قرار می دهد و هر کس دو تا از آنها را داشته باشد خداوند او را به خاطر آن دو وارد بهشت می کند . 

بحار الانوار ، ج 104 ، ص 91

 

فاطمه خانم در یک سال و ده ماهگی

این روزا فاطمه خانم داره انگار یه مرحله مهم از شخصیتش شکل میگیره البته شاید اشتباه میکنم شاید شرایط محیطی هم بعضی از رفتارهاشو رقم میزنه.  تغییر بزرگی که کرده با افزایش دامنه لغاتی که به کار میبره، قدرت تحلیل و تصمیم گری و انتخابش بیشتر شده  انتخاب لباس برای خودش و ما، اینکه خونه کی بریم ، اینکه کی یه کاری براش انجام بده (البته همش منو انتخاب میکنه برای بشین و پا و خدتمگزاری!) و ... مثلا اگر عزیزجون رو صبح در حالت نیمه بیداری صبح خونه خودمون ببینه میفهمه که من قرار برم و جیغ میکشه و یا اینکه من حق ندارم روسری سرم باشه چون تحلیل میکنه میخوام برم بیرون و میترسه اونو نبرم دختر گلم الان شبا دوست داره براش قصه بگم یا براش کت...
30 خرداد 1395

سفر مشهد

سلام به دختر گلم، این روزا خیلی سرم شلوغه (کی نبوده؟! )خیلی نمیتونم بیام اینجا و پست بذارم. 12 اردیبهشت با خاله و عمو (جای دوستان خالی رفتیم پابوس امام رضا (ع)، از اونجایی که تو خونه ماماجون عکس گنبد و کبوتر امام رضا (ع) هست و مرتبط مامان جون و عمه میگن به امام رضا (ع) سلام بده و فاطمه خانوم که پارسال مامان جون اونو کنیز امام رضا(ع) کرده بودن هر وقت بهش میگفتیم کجا اومدی میگفت «مسد» یا میگفتیم «امام؟» اونم میگفت «اضا» خلاصه سفر ما حدود ده روز طول کشید، و کلی خاطره داریم، از تو کلاسکه خوابوندن خانم نصف شب تا شیرین کاریا و نماز خوندنای عسل خانم، زیارت کردن و دست کشیدن روی صورت خودش از خرید رفتنا، لب...
30 خرداد 1395

از شیر گرفتن فاطمه گلی

بالاخره بعد کلی تردید و کلانجار رفتن با خودم و استخاره گرفتنو اینا تصمیم گرفتم که دخترم گلم رو از شی بگیرم. البته حرف دکتر که تاکید زیادی روی این مسئله داشت باعث شد تا تصمیم قطعی رو بگیرم. برام خیلی سخت بود آخه خمل مامان وابستگی زیادی داره مخصوصا. برای اینکه فرایند رو اصولی انجام بدم راهکاری که تو کتاب ریحانه بهشتی خوندم رو انجام دادم. فاطمه گلی رو روز جمعه 21 فروردین بردم امامزاده شهرمون بعد از زیارت، دوتا دونه سیب برداشتم و در حین شیر دادن به عسلم برای آخرین بار سوره یس و بروج رو روش خوندم. تا بعدا بهش بدم بخوره. بعد از زیارت فاطمه خانم توی رواق شهدا کلی بدو بدو کرد و بازی کرد نمیدونست چه محرومیتی در انتظارشه، بعد از فاتحه خونی برای شهد...
26 فروردين 1395

فرهنگ لغت و شیرین کاریی های فاطمه خانوم در یک و نیم سالگی

دامنه کلماتی که دخمل گل مامان به کابر میبرن وسیع تر شده و  در یکسال و نیمگی فهم کلمات و کاربردشون گسترش پیدا کرده.اما برای راحتی کار دخترم بعضی کلمات رو با کاربرد چندگانه استفاده میکنن!مثلا: پایین: درخواست پایین رفتن از جایی، درخواست بالا رفتن از جایی، درخواست بغل شدن! نوو (نرو!): نکن، نمیخوام، دست نزن، وقتی منظورش رو بد فهمیده باشیم!البته این کلمه رو از محمد مهدی یاد گرفته کلمات دیگه ای که به کار میبره: ماماجی:مامان جون باباجی:باباحاجی، بابابزرگ، هر پیرمردی در تلوزیون عدید:عزیز دداد:سجاد، پسرهای نوجوان تس تس: نوشت افزار (چون دخترم خیلی وقت «تس تس ابو » رو موقع خطی خطی کردن به کار میبرن) تتل:کچل (...
25 بهمن 1394

سفر به قم در اوج سرما

سلام مجدد روز بیست و یک بهمن ماه به همراه مامان جون و بابابزرگ فاطمه خانوم راه افتادیم به سمت قم سر راه هم بابایی رو از یزد سوار کردیم. تو مسیر درختم خیلی خوب بود و خداروشکر اذیت نکرد شب رسیدیم خونه عموجون محمدطه هم کلی ذوق کرد. هوا خیلی سرد بودد! شب رفتیم حرم فاطمه خانوم اصرار داشتن بغل باباییشون باش (خداروشکر!) شالمو انداختم روسرشو رفتیم حرم خیلی خوش گذشت شب شما کوفته خوردیم روز 22 بهمن همگی با دست جمعی رفتیم راه پیمایی بازم بغل بابایی بود دخترم! تو راه یه پیرمرد بادکنک قرمز به بچه بچه ها میداد گرفتیم دو روز باهاش بازی میکردیم!بعد از راه پیمایی برای نماز رفتیم تو زیرزمین که تازه ساختن و جاتون خالی زیارت کردیم و فاطمه خانوم رو کنیز ...
25 بهمن 1394

زمستان بی باران و پر ویروس!

سلام به فاطمه گلی مامان و همه دوستان،امسال اینقدر بارندگی ها کم شده که جدای کم آبی ویروس ها حسابی دارن جولان میدن و کوچیک و بزرگ مبتلا شدن به انواع و اقسام مریضیها نمونش خوشگل خانوم ما که به خاطر سرماخوردگی مجددا راهی بیمارستان شد!این سری تموم بخش پر بود از بچه ها با عفونت ریه وقتی دکتر بهم گفت بچتو بستری کن دلم ریخت در عرض یکی دو ماه دوبار دخملکم باید بستری میشد وقتی عکس سینشو برداشتیم گفتن دکتر گفت که عفونت ریه زیاده و موندگار شدیم. یه دو روز سه روز بود که اصلا لب به غذا نمیزد حتی بیسکوییت تردک که خیلی دوست داشت. شب اول تو یه اتاق بودیم که تخت کوچولو داشت اونشب خیلی اذیت شدم دو تا کوچولو بودن با عفونت ریه تا صبح انگار بیدار بودیم. &q...
25 بهمن 1394

فاطمه گلی آخ شده

سلام دوستان سلام شیرین عسل مامان، چند وقتیه مامان فرصت نکرده ازت بنویسه علت اصلیش مریضی کوچولوی مامانه، مدتی یه ویروس اومده که گلاب روتون کوچولوها .... میشن، دخمل ما هم این ویروسو گرفت و دقیقا یک هفته درگیرش بودیم، شب دوم تب شدیدی داشت و تا صبح پاشوره میکردم مجبور شدیم تو دوسه روز ، چهار، پنج بار بریمش دکتر هرچه هم میگفتم اگه لازمه بستریش کنیم اورژانس میگفت نه آخه تو تعطیلی افتاده بود. تا اینکه بردیمش پیش متخصص (خانم دکتر زعیمیان) که گفتن کوچولو باید بستری بشه چون آب بدنش کم شده و بسیار ضعیف شده. صبح بردیم بستریش کردیم یه اتاق خصوصی گرفتیم که راحت باشه، اما چشتون روز بد نبینه اینقدر ملوسک مامان گریه میکرد (مخصوصا موقع رگ گیری که ما رو ...
4 آذر 1394

شیرین زبونی های طوطی کوچولو

عسل شیرین مامان حالا زبون باز کرده و یه سری کلمات رو میگه. پر کابردترین کلمه مامان اینقدر ذوق میکنم وقتی مامان مامان میکنی. جالبی قضیه اینجاست که به بابایی هم میگی مامان!!!! جالبتر از اون اینکه چند روزه به همه اونایی که دوست داری میگی مامان مثلا به مامان جون، خاله ها، و پسرخاله (سجاد). البته تا چند وقت پیش به عمو و عمه  کلمه عممم میگفتی. اما جدیدا بازم به اونا هم مامان میگی! گاهی هم برای راحتی کار به جای مامان، مامایی میگی! خیلی باهات تمرین می کنم که بگی بابا اگه  حوصلت بشه بابا هم میگی که اون موقع است که بابایی ذوق میکنه!کلمه دیگه ای که زودتر از همه چیز بر زون اوردی آب بود. قربونت برم وقتی لیوان یا پارچ ببینی و تشنه ب...
12 مهر 1394

شیطنت های فاطمه خانم

سلام فاطمه خانوم و همه دوستان. حتما باید بدونید چرا اینقدر دیر به دیر میام ، بله  فاطمه جونم تو سنی هست که اینقدر شیطونی و بازیگوشی میکنه وقت سر خاروندن برای مامان نمیذاره! دوست دارم هر کار جدیدی که انتجام میده رو به روز بیام بنویسم ولی وقت نمیکنم بنابراین مجبورم تیتیر وار بگم . دختر گلم این روزا اینقدر شیرین شدی کارای جدیدی انجام میدی. نمیدونم کدومشو بگم! دختر گل من از بچه ها خیلی خوشش میاد و تا میبینتشون کلی ذوق میکنه. اما کاش محبتشو یه جور لطیف بهشون ابراز میکرد! بله دخمل شیطون بلای من اول با دندوناش به سمت فرد مورد علاقه نشونه میره و بوسه ای به لطافت دندوناش بهشون تقدیم میکنه. سجاد و امیرحسین رو که خیلی دوست داره بسیار مورد عنا...
12 مهر 1394