فاطمه خانوم کبوتر حرم امام رضا (کنیز امام رضا)
از طرف سرکار بابایی اسم نویسی میکردن برای سفر مشهد ما هم اسم نوشتیم. وقتی نتیجه مشخص شد بابایی بهم پیام داد: «شاهان کم الطفات به حال گدا کنند» و اینکه قسمت ما نشده. ناراحت شدم آخه هر روز موجودی بلیط قطار، پیش بینی هوا شناسی و .. چک میکردم که اگر قرار شد 23 فروردین بریم شرایط رو بدونم. تا اینکه روز بیست دوم بابایی از سر کار زنگ زد و گفت یکی از همکارش انصراف داده و ما میتونیم بریم. منم خیلی خوشحال شدم خونه بابابزرگ بودم قرار شد اوناهم با ما بیان سریع بلیط قطار رو اینترنتی خریدم و شروع کردم به انجام کارای پیش از سفر. آخه فقط یک روز وقت داشتیم.
بالاخره ساعت 7 بعداز ظهر 23 فروردین 94 فاطمه خانوم برای اولین بار به مقصد مشهد الرضا سوار قطار شدن ولی چشمتون روز بد نبینه کلی خانوم بی تابی فرمودند و بسی گریه کردن و تا نیمه شب خواب از چشمان مادر ربودند!!!
گزارش تیتروار وقایع:
1- خوشحالی زیاد از اینکه قسمت شد بریم پابوس امام رضا (ع)
2- دور بودن راه منزل تا حرم، پیاده روی بسیار و استفاده از خط brt
3- گهی گرم و گهی سرد بودن هوا و بارندگی
4- کار داشتن فاطمه خانوم به در و دیوار و کلا همه چی!
5- علاقه مندی شدید فاطمه خانوم به کتاب زیارت نامه (عکسشم گرفتم)
6- خرید کالاسکه و لباس برای دخملی
7- زحمت زیاد مامان جون برای کمک به من در نگهداری دخملی
و ...
یکی از از چیزایی که خیلی شیرین بود و توی عنوان هم آوردم این بود که مادرشوهرم (مامان جون) فاطمه خانوم رو پیش پنجره فولاد میبردن خیلی عسل مامان دوست داشت پنجره ها رو بگیره مرتب دستشون رو به پنجره ها میکشیدن و به صورت فاطمه خانوم میکشیدن و میگفتن یا امام رضا کنیزتون باشه (انشاالله)
یه بار با بابایی رو صحن بودیم ماماجون گفتن من فاطمه رو ببرم زیارت کنیز امام رضاش کنم کلی بابایی خندید دیگه شده بود سوژه همش به مامان جون میگفت بریم یه دفعه دیگه کنیزش کنیم خیلی شیرین بود و در کنار خستگی،خوش گذشت انشالله واقعا دخترم در پناه خدا کنیز امام رضا (ع) و پیرو حضرت فاطمه (س) باشه.