سفر مشهد
سلام به دختر گلم، این روزا خیلی سرم شلوغه (کی نبوده؟!)خیلی نمیتونم بیام اینجا و پست بذارم.
12 اردیبهشت با خاله و عمو (جای دوستان خالی رفتیم پابوس امام رضا (ع)، از اونجایی که تو خونه ماماجون عکس گنبد و کبوتر امام رضا (ع) هست و مرتبط مامان جون و عمه میگن به امام رضا (ع) سلام بده و فاطمه خانوم که پارسال مامان جون اونو کنیز امام رضا(ع) کرده بودن هر وقت بهش میگفتیم کجا اومدی میگفت «مسد» یا میگفتیم «امام؟» اونم میگفت «اضا» خلاصه سفر ما حدود ده روز طول کشید، و کلی خاطره داریم، از تو کلاسکه خوابوندن خانم نصف شب تا شیرین کاریا و نماز خوندنای عسل خانم، زیارت کردن و دست کشیدن روی صورت خودش
از خرید رفتنا، لباسای خوشگل خریدن و گرفتن عکس دخترم در یه آتلیه و ...
اما خاطره ای که دوست دارم اینجا بنویسم بمونه، یکی اینکه قسمت شد و یه پرس غذای حضرتی که یه خادم بهم بخشید بهمون رسید و یکی هم شرکت در تشییع 4 شهید مدافع حرم به صورت اتفاقی در روز آخر سفر که حال و هوای عجیبی داشت