فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه سن داره
پیوند مقدس ما پیوند مقدس ما ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

فاطمه خانوم هدیه الهی

فاطمه خانوم شش تایی شد!

خیلی جالبه خیلی از اتفاقات جدید برای خانوم گلی تو روزای خاص رقم میخوره! بله!ششمین مروارید کوچولوی فاطمه خانوم هم روز عید فطر نمایان شد و اینطوری شد که خانوم گل شش تایی شد نکته جالبتر اینه که محمد طه پسردایی دخملی 1.5 ماه از فاطمه خانوم کوچیکتره ولی زمانی که هنوز دختر ما تازه میخواست سینه خیز رو کمی شروع کنه اون چهار دست و پا میرفت و با به توجه جسته کوچیک و ظریف فاطمه خانوم، ما میترسیدیم نکنه از ضعیف بودن کارا رو دیر به دیر انجام بده ولی حالا فاطمه خانوم راه افتاده و شش تا دندون داره ولی محمد طه هنوز هیچ دندونی نداره و از کنار دیوار راه میره ماشاالله به دخترم که سالمه ولی جسته خانوم گل اندازه بچه هفت هشت ماهس انشالله دندوناش به خیر و ...
29 تير 1394

فاطمه خانم تاتا میکنه

چون این مطلب جزء زیباترین خاطرات فاطمه خانومه تو یه پست جدید گذاشتم فاطمه خانوم نانازی مامان تاتا میکنه اونم به تنهایی و بدون کمک پریشب یعنی شب عید فطر عمه عظیمه؛ خانوم گل رو ایستاده وسط هال رهاش کرد و اونم شروع کرد به راه رفتن هلیا سادات دختر عمه هم ازش فیلم گرفته. الهی مامان قربون این آدم آهنی بشه که دستاشو به سمت جلو دراز میکنه و تاتی تایی میره  فقط خانوم خوشگل خیلی خطرساز شدن تا غافل ازش میشیم از پله ها و گلخونه خونه مامان جون میره بالا. دو سه دفعه هم رفته تو اتاق خوابو از تخت افتاده و گریه فراوان  خدا به خیر کنه اگه هم درارو ببندیم یا از منطقه خطر دورش کنیم خیلی گریه میکنه  به قول مامان جون: الله ...
29 تير 1394

شیرین کارایی های فاطمه خانوم

  سلام به همه دوستان نماز روزه ها قبول و عیدتون مبارک و سلام به فاطمه خانوم گل مامان بعد از مدتها دوباره برگشتم تا از فاطمه جونی دختر گلم بنویسم. علت غیبت طولانی مامان، جدا از تنبلی،شلوغی کار بود که بعد از دو ماهکار نفس گیر بالاخره چند روز پیش با خاله مریم برنامه ممون رو طراحی کردیم و تموم شد. فاطمه خانوم خیلی این روزا شیرین شده و خیلی هم پرکار و پر درد سر، کارای جدید انجام میده. هشتم تیر که دقیقا 10.5 ماهه شد از حالت سینه خیز شروع کرد به چهار دست و پا حرکت کردن خیلی سر ذوق اومدیم.   دختر گل مامان یه سری کارا رو با گفتن ما انجام میده انجام میده، مثلا اولین چیزی که یاد گرفت و حتی قبل از سینه خیز رفتن بود این بود که با...
29 تير 1394

روییدن مروارید کوچولوها مبارک فاطمه خانوم

بلاخره انتظار چندماهه ما به پایان رسید! دقیقا موقعی که میخواستیم بریم مشهد تو قطار دیدم لثه فاطمه خانم قرمز شده دست که گذاشتم روی لثه هاش دیدم یه کم تیز شده خیلی خوشحال شدم  فردا صبحش با لیوان که بهش آب میدادیم صدای خوردن دندوناش به لیوان رو  میشنیدیم خیلی با نمکه! البته تا چند روز سیفیدی دندونا دیده نمیشد ولی الان کاملا مشخصه و دومین مروارید کوچولو هم در حال روییدنه  23 فروردین دقبقا در هشت ماهگی اولین دندون دختر کوچولوی ما خودشو نشون داد مبارکت باشه عشق مامان و بابا ...
1 ارديبهشت 1394

فاطمه خانوم کبوتر حرم امام رضا (کنیز امام رضا)

از طرف سرکار بابایی اسم نویسی میکردن برای سفر مشهد ما هم اسم نوشتیم. وقتی نتیجه مشخص شد بابایی بهم پیام داد: «شاهان کم الطفات به حال گدا کنند» و اینکه قسمت ما نشده. ناراحت شدم آخه هر روز موجودی بلیط قطار، پیش بینی هوا شناسی و .. چک میکردم که اگر قرار شد 23 فروردین بریم شرایط رو بدونم. تا اینکه روز بیست دوم بابایی از سر کار زنگ زد و گفت یکی از همکارش انصراف داده و ما میتونیم بریم. منم خیلی خوشحال شدم خونه بابابزرگ بودم قرار شد اوناهم با ما بیان سریع بلیط قطار رو اینترنتی خریدم و شروع کردم به انجام کارای پیش از سفر. آخه فقط یک روز وقت داشتیم. بالاخره ساعت 7 بعداز ظهر 23 فروردین 94 فاطمه خانوم برای اولین بار به مقصد مشهد الرضا سو...
1 ارديبهشت 1394

نوروز 94

سلام به همه دوستان و به فاطمه خانوم گلم سال نو هم با تاخیر مبارک راستش یادم رفته بود بیام و برای عید مطلب بذارم امسال اولین نوروزی بود که فاطمه خانوم به صورت عینی در جمع خانواده ما بود  از اونجایی که سال تحویل نصف شب بود نشد که بریم امامزاده شرمون (امامزاده عبدالله ابن موسی ابن جعفر) بنابراین بعد از پهن کردن سفره هفت سین و نوشتن هفت سین قرآنی خوابیدیم. نیمه شب که بود فاطمه خانوم برای خوردن شیر بیدار شد. بعد از شیر دادن نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت 2:20 است یعنی موقع سال تحویل خانومی در حال شیر خوردن بود!!  انشالله تا آخر سال خوب غذا بخوری عسل مامان   امسال بابابزرگها، عزیزجون، عمه، عموها، دایی و ... به دختر گلم عیدی دا...
1 ارديبهشت 1394

اولین خرید عید برای فاطمه خانوم

امسال منتظر نوروزی هستیم که اولین بار حضور دخترمون رو کاملا کنارمون حس میکنیم بنابراین خیلی ذوق دارم. با اینکه عزیزجون زحمت زیادی برای خرید سیمونی کشیدن بعضی لباسای این فصل دخترم براش بزرگه و ما از نمایشگاه بهاره دو لباس خوشگل و شلوار جورابی و جوراب عروسکی و روسری براش خریدم (یادت باشه لباس لی و لباس دامن چین چینی قرمز)  وای منتظرم روز عید بشه و لباسای خوشگل دخترم رو با سلامتی تنش کنم انشاالله   ...
21 اسفند 1393

فاطمه خانوم کچل میشود!

خب این مطلب رو اصلا نمیشد ازش گذشت چون جزو خاطرات باحال از فاطمه خانومه! قرار بود طبق دستورات دینی تو 7 روزگی سر خانوم خوشگل بتراشیم که با توجه به اینکه افتادن ناف (الهی بگردم اینم خیلی خاطره به یاد موندنی بود) تا 13 روزگی طو کشید و گریه های خانوم هم زیاد با مخالفت بزرگترها روبه رو شدیم و چون کار از کار گذشته بود بیخیال شدیم. تو 5 ماهگی موهای فاطمه خانوم شدیدا ریزش داشت به طوریکه هر وقت کلاهش رو بر میداشتم پر از مو بود!! دیگه کم کم موهای دخترم جایگزین شده بود و بلند به خاطر کلاه سرش مرتب عرق میکرد و موهاش بهم میچسبید برای همین با برس نرم روزی چند بار شونه میزدیم (آخی خیلی خانومی دوست داشت). اما بعد ازظهر 14 اسفند من و بابایی وقتی بعد ا...
21 اسفند 1393

انتظار دندون در آوردن

خب گفته بودم که فاطمه خانوم چقدر وحشتناک گریه میکرد بنابراین ما از دوماهگی بنا رو گذاشتیم بر اینکه خانوم میخوان زودتر از هم سن و سالاشون دندون درارن! چون از دهنش آب میومد بله! یعنی الان 5 ماهه منتظریم  یه هفته ای میشه که گلاب برتون اس ... هم شده و دیگه در و دیوارم میخواد به لثه هاش بگیره آخییی الهی مامان قربونش بره. شبا هم که هر یه ساعت بیدار میشه جیغ میکشه و گریه میکنه دختر گلم مامان بیصبرانه منتظر شکفتن دندونای صدفی کچولوت هست ...
21 اسفند 1393

تاخیر زیاد!!!

سلام به همه دوستان و به دختر گل و نازم فاطمه خانومی! از آخرین پستم 5 مااااه میگذره! و این خودش نشون میده که دختر گل گلاب من چقدر کار داشته که مامان فرصت نوشتن نداشته یعنی اصلا مغزم برای نوشتن هم کار نمیکرد خب حالا که اومدم سرکار وقتی میرم خونه کلی کار دارم و در واقع سرکار اومدن برام شده اوقات فراغت الان مامان جون مهربون از دختر گلم مراقبت میکنه، انشاالله همیشه سالم باشن خداییش بار سنگینی رو از دوشم برداشتن؛ آخه از 4 ماهگی همش حرص خوردم  که چه جوری دخترم رو که خیلی بهم وابسته هست و مدام گریه میکنه تنها بگذارم. فاطمه خانوم شما جوری بودی که من اگه نیم ساعت پیش مامان جون یا عزیزجون تنهات میذاشتم غوغا میکردی! اصلا تا سه ماه اول وقت...
21 اسفند 1393